سلام،سلام
وای که امروز چه روزی بود😊من عاشق بارونم و تمام امروز تا الان که نشستم پای وبلاگ نویسی و ساعت 18:34دقیقه است یکسر داره بارون میباره و سروصدای عجیبی به پا کرده،خیلی خیلی خوشحالم که بالاخره تو زمستون امسال رابر هم یک شبانه روز کاملا بارونی به خودش دید.
امروز سه بار مجبور شدم برم بیرون از خونه و مثل موش آب کشیده برگردم خونه😊امروز منو یاد بچگی هام انداخت که چه باذوق و شوق میپریدیم زیر بارون و با اون حال و هوای بچگی واسه همه دعا میکردیم.....یادش بخیر ،چه زود میگذره.
حال و هوای عجیبیه،اینروزها خودمو مجبور کردم بیشتر فکر کنم،به خودم ،به زندگی،به اتفاقاتی که میافته و به خیلی چیزهای دیگه..... و این فکر کردن هر روز دل منو ارومتر و ارومتر میکنه.......منو از اون همه استرس های الکی به دور میکنه
و این یه حس بسیار عالیه،ممنونم از خدا که ادمهایی رو سر راهت قرار میده تا تو رو تلنگر بزنند و باعث بشن تا تو بیشتر بیاندیشی و قدرقدردان باشی...
در اخرین جمله ام میخوام بنویسم امروز خیلی عالی بود مخصوصا با این باروون و خیس شدن ها عالی تر هم شد😉خدایا سپاسگزارم🙏
امروز به خودم تشکر و و قدر دانی رو یادآوری کردم.
یکشنبه1396/12/06. ساعت18:43شب
- ۰ نظر
- ۰۶ اسفند ۹۶ ، ۱۸:۴۳