امروز پنجشنبه است و هوای اینجا بسیار خنک و دلچسب.
امروز دلم هواکرد تا برم توباغ جلوی مدرسه و قدمی بزنم و اون گل های بنفش گاوزبون رو که چشمک میزدن بچینم.
من با طبیعت خیلی خوب ارتباط میگیرم ،به حدی که منو میبره به رویا هایی که دارم.
در حین اینکه گل های گاوزبون رو میچیدم سوار بر ماشین زمان شدم و رفتم به گذشته و به دوسال گذشته سفر کردم و به تمام اتفاقاتی که افتاده واسم سرزدم،گاهی لبم خندیده بود،گاهی اشکم در اومده بود و گاهی توان راه رفتن نداشتم ،گاهی در مقابل خیلی چیزها مقاومت میکردم و .....
سفر بسیار دل انگیزی بود و سعی کردم تو این سفر چند تا سوغاتی ناب واسه خودم جمع کنم و بیارم تا دیگه امسال نخوام خیلی چیزها رو تکرار کنم.
و دوباره برگشتم به زمان حال نصف گل های گاوزبون رو چیده بودم و به کوچولو نگرانی در خوپم دیدم
نگران این بودم که کاش اقدامات الان هم به نتیجه برسه و بتونم سالی سرشار از خوبی و شادی و موفقیت رو پشت سر بذارم.
ایده های خوبی رو در سر دارم،دوست دارم به تک تک بچه ها و خانواده هاشون کمک کنم .
الان چند تا قول به خودم دادم:
1:هر روز سپاسگزار باشم و از خیلی ها سپاسگزاری کنم.
2:هر شب برنامه روز بعد رو روی کاغذ بنویسم.
3:هر روز در مکان مشخص و ساعت مشخص یک ساعت مطالعه رو داشته باشم.
4:واسه خودم و خانواده زمان مشخصی رو در نظر بگیرم.
5:از تک تک لحظات زندگی لذت ببرم.
6:زندگی رو زندگی کنم.
7:با تمام انسانها با مهربانی رفتار کنم.
8:محبت رو گدایی نکنم😔.
9:روی خود ارزشمندی حسابی کار کنم.
10:واقعیت گرا باشم.
11:از همگان بیاموزم.
12:ترفندهای شخصی که میتونه منو از حال بد به حال خوب ببره پیدا کنم و حسابی تمرین شون کنم.
اینا مهمترین نکاتی بود ،از آموخته های من که بسیار تا بسیار واسم مهم هستن و بیشتر روز ذهن منو درگیر خودشون میکنن .
و خوشحالم که هر روز به تعهداتم فکر میکنم و بهتر از دیروز بهشون عمل میکنم.