دختری در باد

روزنوشته

دختری در باد

روزنوشته

روز55:دختری در باد

دوشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۰۲ ق.ظ

اسمش فاطمه بود در خانواده ای پرجمعیت به دنیا آمد،هیچوقت عشق را در بین پدر و مادرش ندید،از زمانی که دست راست و چپش را شناخت،تنها چیزی که از زندگی دید و یاد گرفت،کار و تلاش بود و کل کل های مامان با بابا سر کوچکترین مسئله ها.

یکی از دلایلی که این شغل رو انتخاب کردم این بود که میخواستم طعم عشق مادری رو بچشم و عاشقانه زندگی کنم.....


این شد که شدم دختری در باد،تازه یادم افتاده که باید عاشق بود،رقصید،دوید،پرید،بچگی کرد،طنازی کرد و....


حالا که 29سال گذشته و خیلی چیزها کمرنگ شده ،من تازه یادم افتاده که مخاطبی واسه خودم پیدا کنم که بتونم دوسش داشته باشم و دوسم داشته باشه،از همه مهکتر اینه که دوست داشته باشه،نمیدونم چرا حس میکنم وقتی کسی رو خیلی دوست دارم و بهش نزدیک میشم اون ازم دوور میشه و سکوت میکنه؟اونوقته که دلم بدجور میشکنه از دست خودم...


تلاش میکنم و بهبودش میدم و در همه حال عاشقی میکنم،من عاشق عشق ورزیدنم......


                                    عشق عمری دوباره میبخشه به من


                    یکشنبه1397/01/26 دوستدار همیشگی شما دختری در باد 

  • fatemeh khajehasani

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی